[box type=”bio”]زندگی نامه ای كوتاه از شهید[/box]
روز جمعه ماه محرم سال ۱۳۳۶ در یكی از محلههای مستضعف نشین اصفهان به نام «كوی كلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران كودكی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسهای كه معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اكثر اوقات پس از تكالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تكبیر میگفت.
حسین در دوران فراگیری دانش كلاسیك لحظهای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و كتب اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در كمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای كردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظهای آرام نگرفت. یك سال صادقانه در این مناطق خدمت كرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امكانات تداركاتی بسیار كم استقامت كرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال ۱۳۶۰ پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد كه بعدها با درخشش او و نیروهایش در رشادتها و جانفشانیها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی میرفت و تدبیر فرماندهیاش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر ۳ و ۴ خود او شب تا صبح عملیات در خاكریزش شركت داشت و در تمامی عملیاتها پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت میكرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت كمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای كارآمد اهتمام میورزید. حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت.
از سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی كاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال ۱۳۶۵) در سایر موارد هر سال یكبار به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه باز میگشت. در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ تركش میهمان پیكر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه كرد. اما او با آنكه یك دست نداشت برای تامین و تداركات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مینمود. در عملیات كربلای ۵ زمانی كه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر گردید و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه ۸/۱۲/۱۳۶۵ به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر كربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجیاش میهمان خاك شد.
[box type=”info”]سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید[/box]
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او كه در طول ۶ سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح كرده بود اینك به قله رفیع شهادت دست یافته است و او كه هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیك گفته بود اكنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او كه در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود رااكنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبكبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای كه در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای ازتاریخ این ملت است. ملتی كه در راه اجرای احكام خدا و حاكمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستكبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میكند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداكاری نهاده و با همه توان مبارزه میكنند و جان بر سر این كار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و ۶ سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارك را مشاهده میكنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است…سید علی خامنهای۱۰/۱۲/۱۳۶۵
[box type=”info”]سخن و وصیتنامه شهید[/box]
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
– ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
– اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست.
– اگر برای خدا جنگ میكنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟
– در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
– هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
– سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
– همه ما مكلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارساییها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
– مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد.
– مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل میشود.
– همواره سعیمان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
– من علاقمندم كه با بیآلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به درد دل آنها برسم.
وصیت نامه اول:
… از مردم میخواهم كه پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم كه آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا میخواهم كه ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی كه با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
وصیت نامه دوم :
استغفرالله، خدایا امان از تاریكی و تنگی و فشار قبر و سوال نكیر و منكر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشكسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده كل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمین بكن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهكاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم … میدانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممكن است زیادهروی كرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم كنید و آمرزش بخواهید.
والسلام
حسین خرازی – ۱/۱۰/۱۳۶۵
[box type=”info”]خاطراتی از شهید حسین خرازی[/box]
جنگ را فراموش نكنی
حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط ۵۰ هزار تومان پول دارم و میخواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او كه ایام زندگیاش را دائماً در جبهه سپری كرده بود اینك بانویی پارسا را به همسری برمیگزید. مراسم عقد آنها در حضور رهبر كبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یك قبضه تیربار گرنیوف را به همراه ۳۰ فشنگ، كادو كرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نكنی!» فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحهخانه تحویل داد و با تكیه بر وجود شیرزنی كه شریك زندگی او شده بود به جبهه بازگشت.
راوی:همرزم شهید
عشق عاقل
در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید كه دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه میریخت. او به یاری رزمندگان شتافت كه ناگهان خمپارهای در كنارش به فریاد نشست و او را از جا كند و با ورود جراحتی عمیق بر پیكر خستهاش، دست راست او قطع گردید. در آن غوغای وانفسا، همهمهای بر پا شد. «خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.» همه چیز مهیا گردید و پیكر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت. پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو كرد كه هرگز به كس دیگری نگفت: «حالم هر لحظه وخیمتر میشد تا اینكه یك شب، بین خواب و بیداری، یكی از ملائك مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟» من گفتم: «فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم.» به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار بر گرفت و هرگز از وظیفهاش غافل نماند.
راوی:مادر شهید
دعوت پرفیض
حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن كاملاً آماده كردهام.» او كه روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تداركات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی كه دشمن منطقه را گلوله باران میكرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یكی از تخریبچیها در حال مصاحفه با او میخواست پیشانیاش را ببوسد كه ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمیشد حتی متوجه خمپارهای كه آنجا در كنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند كردم. تركشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت كرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پركشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت
منبع:كتاب سیمای سرداران شهید
آخرین دیدار
در مدت جنگ من و پسرم ۲ همرزم بودیم. حسین فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تداركاتی و امدادگری میپرداختم. اول اسفند سال ۱۳۶۵ به بیمارستان شهید بقایی اهواز آمد و در حالی كه با همان یك دست رانندگی میكرد در حین گشت داخل شهر، شروع به صحبت كرد: «بابا من از شما خیلی ممنونم چون همه از شما راضی هستند به خصوص رییس بیمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم كردی.» من كه سربازی در خدمت اسلام بودم گفتم: «هر چه انجام دادهام وظیفهای در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، كار من در مقابل این خدمت و فداكاری كه تو انجام میدهی، هیچ است و اصلاً قابل مقایسه نیست.» این آخرین دیدار ما بود و سالهاست كه مشام جان من از عطر خوش صحبتهای حسین در آن روز معطر است
راوی:پدر شهید
راننده قایق
یك روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین (ع) با قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس در میان یكی از قایقها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان كه او را نمیشناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خیرت بدهد ممكن است خواهش كنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی كه خیلی كار داریم.» حاج حسین بدون اینكه چیزی بگوید پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمی جلوتر بدون اینكه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توی این قایق نشستهایم و عرق میریزیم، فكر نمیكنید فرمانده لشگر كجاست و چه كار میكند؟» با آنكه جوابی نشنید، ادامه داد: «من مطمئنم او با یك زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوی كولر نشسته و مشغول نوشیدن یك نوشابه تگری است! فكر میكنید غیر از این است؟» قیافه بسیجی بغل دستی او تغییر كرد و با نگاه اعتراضآمیزی گفت: «اخوی حرف خودت را بزن». حاج حسین به این زودیها حاضر به عقبنشینی نبود و ادامه داد. بسیجی هم حرفش را تكرار كرد تا اینكه عصبانی شد و گفت: «اخوی به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكنی اگر یك كلمه دیگر غیبت كنی، دست و پایت را میگیرم و از همین جا وسط آب پرتت میكنم.» و حاج حسین چیزی نگفت. او میخواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد
راوی :حسن شریعتی
[box type=”info”]حضور در جبهه [/box]
قلب جبهههای غرب و جنوب از ابتدا در حضور عاشقانه او میتپید و جبهه مجذوب تكاپوی خالصانهاش، برگی زرین از آغاز تا انتها را نقش داد.
|
[box type=”info”]شهید خرازی به روایت شهید آوینی [/box]
… وقتی از این كانال كه سنگرهای دشمن را به یكدیگر پیوند می داده اند بگذری ، به « فرمانده » خواهی رسید ، به علمدار .
اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت . چه می گویم چهره ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. مواظب باش ، آن همه متواضع است كه او را در میان همراهانش گم می كنی . اگر كسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی كرد كه با فرمانده لشكر مقدس امام حسین (ع) رو به رو است .
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشكر ، همان تصویری را داریم كه در فیلم های سینمایی دیده ایم . اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند.
حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان كه درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاكید كرده اند: شجاعت و تدبیر .
حضور حاج حسین در نزدیكی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود . اما می دانستیم او كسی نیست كه بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین كسی نبود كه لحظه ای از این حضور ، غفلت داشته باشد . اخذ تدبیر درست ، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم كه دشمن با تمام نیرو ، اقدام به پاتك كرده ، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
شهید سید مرتضی آوینی _گنجنه آسمانی ، ص ۱۶۵
[box type=”bio”]معرفی کتاب [/box]
بر اساس زندگی نامه شهید حسین خرازی
حجم کتاب : ۲ مگابایت Pdf
رهبر معظم انقلاب :
دانلود رايگان كتاب با لينك غير مستقيم
معرفي کتاب :
سلام خسته نباشید بسیار زیبا و عالی
منظوری داشتین از کلاه هایی که روی زمین ریخته شده یا فقط صرف تداعی فضای جبهه و اینا ؟!
06 مارس 2012 - 4:52 ب.ظ
آقا اجازه هست کمی به خانمتان نگاه کنم و لذت ببرم؟
http://amin-davari.blogfa.com/
حتما بخوانيد پيروان ولايت
04 مه 2012 - 3:47 ب.ظ
سلام
خدا قوت
خیلی خوب بود
06 مارس 2012 - 8:17 ب.ظ
سلام علیکم
خدا خیرتون بده،طرحاتون عالیه
من بهمن امسال رفتم جنوب،خیلی عالی بود.ولی چون یکی از مسئولین اردو بودم حتی نتونستم یک لحظه هم با شهدا خلوت کنم،بدجوری دلم مونده اونجا.شمارو به همه شهدا قسم دعا کنید هم قسمت خودتون بشه هم من.
یا علی
06 مارس 2012 - 8:38 ب.ظ
عالی…مخصوصا بک گراند خیلی خوب و طبیعی شده. بهترین بک گراند تو کارهای اخیرتان برای شهدا بود. و این که ممنون که علاوه بر طرح، وصیت نامه و کتب و …از شهید را هم می گذارید. الان وقت نمی کنم انشالله بعدا کامل می خوانم این شهید را!…و باز هم ممنون…
06 مارس 2012 - 9:35 ب.ظ
سلام
دمتون گرم فقط اگه میتونید عکس شهید سید مجتبی هاشمی را درست کنید.
عجرتون با حضرت زهرا
07 مارس 2012 - 5:48 ب.ظ
السلام علیک یا اباالفضل العباس(ع)
سلام
سوای طرح ماندگار،اطلاعات خوب هم میرسانید
ممنون
07 مارس 2012 - 11:29 ب.ظ
سلام طرح خوبی شده فقط یه ذره وقتش رو بیشتر کنید
08 مارس 2012 - 2:55 ب.ظ
با سلام.
لطف کنید عکس شهید بروجردی رو هم طراحی کنید
08 مارس 2012 - 2:56 ب.ظ
انشاالله
12 مارس 2012 - 1:46 ب.ظ
شهید سعید است و شهادت سعادت
08 مارس 2012 - 8:25 ب.ظ
بسم الله
سلام؛
شکر خدا که در پناه حسینم
نشسته ام به سایه اون که پناه عالمه
_____________
و حقیقتاً
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
______
پوستر در:
http://quran-net.mihanblog.com/post/256
08 مارس 2012 - 11:51 ب.ظ
با سلام و تشکراز سایت خوبتان
به امید خدا با طرحی برای حاج علی اکرام(مجاهد نستوه آذربایجانی) به روزیم
09 مارس 2012 - 12:14 ق.ظ
آفرین
09 مارس 2012 - 10:18 ب.ظ
کار جدیدتون را در اف بی بذارید. آنجا هم بیاییم نظر بدیم.
09 مارس 2012 - 12:25 ق.ظ
09 مارس 2012 - 10:15 ب.ظ
سلام / زیباست
ان شالله آسمان دلتان به خون حسین خرازی رنگین باشد
ارادتمندیم
یا حق
09 مارس 2012 - 7:30 ب.ظ
09 مارس 2012 - 10:15 ب.ظ
انصافا دمتون گرم
12 مارس 2012 - 3:28 ب.ظ
تا می تونید دانلود کتاب در مورد شهدا بگدارید
ممنووووون
30 مارس 2012 - 1:19 ق.ظ
خسته نباشيد مر۳۰ از طرح هاي قشنگتون
03 آوریل 2012 - 9:26 ب.ظ
mamnoon
06 آوریل 2012 - 3:14 ق.ظ
خیلی عالیه، فقط یک نکته شهید خرازی دست راستشون قطع شده.که تو عکس رعایت نشده و دست چپ نشان داده شده.
07 آوریل 2012 - 11:27 ب.ظ
سلام اخوی. اجرکم عند الله. بهتون پیشنهاد می کنم ی پوستر درباره ی شهید مهدی آنینلی بزنین. این شهید تازه مسلمون ایتالیایی خیلی با دلا بازی کرده.حتما مورد پسند خیلیا قرار می گیره. با آرزوی شهادت برای شما
11 آوریل 2012 - 11:20 ب.ظ
دانلود سخنان سانسور شده رهبري در صدا و سيما
بسيار جالب
http://amin-davari.blogfa.com/
دانلود كنيد
02 مه 2012 - 4:48 ب.ظ
سلام اخوی دیگه به ما سر نمی زنی
ما زود به زود آپدیت میشیم اگه دوست داشتی به ما یه سری بزن
ما که پیگیرتیم
Info@warpicture.ir
warpicture.ir@gmail.com
warpicture.ir
۰۹۳۷۵۴۹۲۸۵۷
05 مه 2012 - 2:51 ب.ظ
رفیق کی میگه سر نمیزنیم؟!!
07 مه 2012 - 11:00 ق.ظ
سلام با تشکر از زحمات بی دریقتون انشا الله با ظهور اقا ما بتونیم سرباز خوبی براش باشیم اگر میشه از شهید علی هاشمی که یکی از فرماندهان جنگ بودن و بخهطر مسایل امنیتی تا الان گمنام موندن هم پوستر بزارید خدا خیرتون بده
15 مه 2014 - 10:39 ب.ظ
فقط یادتان باشد که دست راست حسین خرازی قطع بود
09 ژانویه 2015 - 8:17 ب.ظ
سلام
وبسایتتون عالیه، دمتون گرم،
فقط شما عکس رو Flip Horizental کردین برادر من جای دست حاج حسین تغییر کرده، ایشون دست راستشون قطع شده و شما توی تصویر دست چپشون رو نشون دادین که قطع شده.
با تشکر
یاعلی
28 فوریه 2015 - 9:37 ب.ظ